خطوط چهره ات
حکایت غریبی است
همسایه مارک کفشت چیست ؟
ذهن من دوان ِ خط ها
گرد میشود
برفی میبارد انگار
چسب زخم هایت فروش نرفت ؟؟!
دست هایت سرخ
سرپناه تو مژه های مادر
که نیست ، رفت آنجا ، آسمان
جناب سیگارتان را روشن کنم ؟
مارک کفش هایم نایک
سگم پارس میکند
چشمش میدود
مثل چشمان من
خطوط چهره ات
نوازش گرم لب ها می طلبد
و قدم ها رو به پیشانی
بخاری را که روشن کرد ؟
قدم هایم تمام میشود
در سرخی چشم هایت
هق هقی میدهد جان
کودکم آسمانت کو ؟
پ ن : این لحظه ها که دل یخ میزند . شعرو فقط شعر آرامم میکند .
پ ن : شعر از خودم . خوب یا بد نمی دانم
دسامبر 21, 2008 در 9:29 ب.ظ. |
سلام
می دونستی کارگرانی که توی کارخونه نایک کار می کنند با جمع حقوق یک سالشون نمی تونن یه جفت از همون کفش ها رو واسه بچه هاشون بخرند؟
بعضی ها هواپیمای شخصی دارند و بعضی دیگر ، آسمان ، نه …
پ.ن: مگذار که یاد ما را طعم تلخ این حقیقت ببرد/این حقیقت است که از دل برود ، هر آنکه از دیده برفت.
مدتیه به ما سر نمی زنی؟
دسامبر 21, 2008 در 9:30 ب.ظ. |
راستی از اینکه بالاخره کامنتت رو باز کردی خوشحالم.
دسامبر 23, 2008 در 5:12 ق.ظ. |
یاد کارهای پابلو نرودا افتادم . نمیدونم چرا . اما چسبید 🙂
دسامبر 24, 2008 در 11:53 ب.ظ. |
زیبا بود
دسامبر 26, 2008 در 8:26 ب.ظ. |
بابا چرا هی کامنت دونیتو می بندی خانوم؟راستی چقدر دستامون شبیه همه.فقط دستای من تپلی تره :دی
شعر: خوب خوب خوب
دسامبر 28, 2008 در 1:52 ق.ظ. |
هر کار کردم ، نتونستم برای پست بعدی نظر بذارم .
به زودی ، دغدغه های زندگی کنار می روند و خوشی ها را می بینیم . خوشی ها هستند ، اما در پشت ِ دغدغه ها . دغدغه ها گذرا هستند ، فقط باید کمی صبوری کنیم .
دسامبر 28, 2008 در 1:55 ق.ظ. |
در مورد ِ این شعر ، باید بگم که واقعاً زیبا بود . حس ِ بکاررفته در اون و واژه ها ، همه زیبا هستند. تو شاعری و این هم سبک ِ شعرهای تو . هر کَس خوشَش نمی آد ، مشکل ِ خودشه.
دسامبر 30, 2008 در 7:28 ق.ظ. |
خیلی زیبا بود سروده ات….
تلفیق خیلی خوبی داشت….
راستی منتظر حضورت هستم.. دوست گلم…
دسامبر 31, 2008 در 8:14 ق.ظ. |
ای بانوی احساس