نه ! من هیچ حس خاصی برای بیست سالگی ام ندارم ، تاکید میکنم هیچ حسی ، نه حس گنگ ، نه خوب ، نه بد و نه حتی ترس … انگار مدت ها از آن وقت هایی که برای دور شدن از لی لی و تاب تاب عباسی و آب نبات چوبی سال ها را می شمردم ، گذشته است . دیگر نه ذوق بزرگ تر شدنی هست و نه حتی حسرت کودکی …هر چه باشد ما دخترکانی بودیم که جوانی نکرده پیر شدیم …دیگر چه فرق میکند بیست ساله باشی یا بیست و چند ساله … هنوز هم میشود کودک وارانه لی لی بازی کرد یا با کمری خم شده زیر بار غم های زندگی تحمل و صبر راصرف کرد …
ژوئیه 21, 2009 در 1:04 ب.ظ. |
سلام نجات خوب !
منی که خواننده ی بلاگ هایت بودم ، پخته تر شدن را ، زود بزرگ شدن را ،همه و همه را در گذر زمان ، لابه لای نوشته هایت حس کرده ام !
20 سالگی ات مبارک !
ژوئیه 25, 2009 در 7:18 ق.ظ. |
سلام نسیم عزیز : *
ممنون از این همه لطفت : *
ژوئیه 21, 2009 در 1:23 ب.ظ. |
تولدت مبارک عزیز
شاد باشی و پرامید
این همان بهار فرندفید است
ژوئیه 26, 2009 در 5:36 ق.ظ. |
مرسی بهار خوب فرند فید : *
ژوئیه 21, 2009 در 1:29 ب.ظ. |
بهبه..
تولدت مبارک؛ امیدوارم همیشه خوب و شاد باشی
🙂
ژوئیه 26, 2009 در 5:37 ق.ظ. |
به به مهران : ) مرسی مرسی
ژوئیه 21, 2009 در 5:33 ب.ظ. |
تولدت مبااااااااارم نجات جان :*
ژوئیه 26, 2009 در 5:37 ق.ظ. |
مرسی دنیا جونم : *
ژوئیه 21, 2009 در 5:41 ب.ظ. |
تولدت مبارک اصلاً 🙂
امیدوارم ، شاد ، خوب ، خوش ، موفق ، و پیروز باشی و همیشه به همه چی برسی 🙂
جوونی کنی 🙂
تولدت مبارک بازم 🙂
کیک اش کجاس ؟ :دی ، دعوت باید بشیم دیگه :))
ژوئیه 26, 2009 در 5:38 ق.ظ. |
جشنی نگرفتیم که کیکی باشه : ) ایشالا سال بعد مرسی در هر صورت
ژوئیه 21, 2009 در 9:22 ب.ظ. |
تولدت مبارک هزاران هزاران بار… 🙂 آرزوهای خوب برای نجات خوب :دی
ژوئیه 26, 2009 در 5:38 ق.ظ. |
مرسی محمد ِ عزیز : ) خوب ِ خوب باشی
ژوئیه 22, 2009 در 1:41 ب.ظ. |
یک نفر چهارستاره، بی کیف امّا با محبّت تولّد یک فرشته از نوع نجات رو تبریک میگوید و از ته دل، برای شما سبد سبد شادیهای درشت آرزو میکند، همچین به چشم بیاید و دلِ کوچولوی شما رو زیر و رو کند :*
ژوئیه 26, 2009 در 5:39 ق.ظ. |
رویای خوب ی بی کیف و چهار ستاره : * مرسی از این همه خوبی و لطف
ژوئیه 22, 2009 در 8:20 ب.ظ. |
دلم خواست بیایم اینجا و مدام روی واژه هایت پلک بزنم…
تولدت مبارک دخترک… :*
ژوئیه 26, 2009 در 5:40 ق.ظ. |
نرگس عزیز نرگس خوب …: *
ژوئیه 22, 2009 در 8:39 ب.ظ. |
🙂
درست که غم شده نقل و نباتی تلخ به کام روزگار جوانی مان …
اما
اما
اما
اما
به غم مجال نده
به غم مجال ِ ویرانی نده .
…
تولدت مبارک نجات عزیز :):*
ژوئیه 26, 2009 در 5:40 ق.ظ. |
غم این همیشه دشمن تسلیم نمیشه آزاده جان …
مرسی : *
ژوئیه 23, 2009 در 3:42 ب.ظ. |
مجبورم
بگویم
((تولدت مبارک))
فقط به خاطر یک چیز
که هنوز نمرده و
در دل من زنده است
ژوئیه 26, 2009 در 5:41 ق.ظ. |
ممنون آقا / خانم ناشناس
ژوئیه 25, 2009 در 6:17 ب.ظ. |
تبريك
ژوئیه 26, 2009 در 5:41 ق.ظ. |
مرسی محمد رضای کافه کلاسیک …ما همچنان قهوه ی تلخ کافه تان را دوست داریم : ))
ژوئیه 26, 2009 در 6:59 ق.ظ. |
همیشه منتظریم و کسی نمی آید
صفای گمشده آیا بر این زمین تهی رفته باز خواهد گشت؟؟؟
زیبا نوشتی …..
ژوئیه 26, 2009 در 7:02 ق.ظ. |
نفس در سینه حبس می شود هر گاه و هر زمان …
دیگر دوخته نمی شوم به زندگی تلاش نکن با نخ نامئی که هیچ با نخ لحاف دوزی هم …
ژوئیه 26, 2009 در 10:26 ب.ظ. |
سلام نجات
این تنها تو نیستی که جانی نکرده پیر شدی. این مشکل نسل ماست.
ژوئیه 26, 2009 در 10:27 ب.ظ. |
جوانی
آگوست 28, 2009 در 2:09 ب.ظ. |
یک دوست قدیمی می گوید
میخاهم تو را ببینم
آیا مایل هستی؟
او الان در تهران است
البته مدت مدیدی است در تهران است
محل کارش آنجاست
جوابو همینجا بده
ضرر نمکنی
سپتامبر 13, 2009 در 3:45 ب.ظ. |
…
اکتبر 9, 2009 در 3:22 ب.ظ. |
فعلا می روم اینجا…اگه خواستی آدرسو عوض کن…
http://www.ghalamvareh.blogspot.com